اولینبار
۲۲ فروردين ۱۴۰۳ / ۲۰:۱۱
به مامان میگم اولینباری که دیدمش، ماهور بینمون نشسته بود. بلند شد رفت، صحبت ما شروع شد، هنوزم تموم نشده.
تو دلم میگم حالا حالاها هم تموم نمیشه...
به مامان میگم اولینباری که دیدمش، ماهور بینمون نشسته بود. بلند شد رفت، صحبت ما شروع شد، هنوزم تموم نشده.
تو دلم میگم حالا حالاها هم تموم نمیشه...
دیشب از سفر برگشتم. قرار بود برای شام خانوادگی بریم بیرون. موقع آمادهشدن اونقدر اشک ریختم که هرچی کرمپودر میزدم پاک میشد. چرا گاهی اشکها متوقف نمیشن؟