خبری نیست...
۱۲ دی ۱۴۰۱ / ۱۳:۰۰
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگیام، غیر زمستان خبری نیست...
در زندگیام، بعد تو و خاطرههایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفتهست
از بارش بیوقفهٔ باران خبری نیست
ایکاش کسی بود که میگفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو میسوزم و افسوس
از معجزهٔ باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوریات ایعشق، به قرآن خبری نیست...
«امید صباغ نو»