خودابرازی

17 دقیقه بدون وقفه پشت تلفن اشک ریختم و تا می‌تونستم از چیزهایی که آزارم می‌داد گفتم. آخرش؟ گریه تبدیل شد به بغضی که با خنده همراه بود. 

امشب تو کلاسش از خودابرازی گفت. گفت سندهای شرم این‌روزهاتون بعدن تبدیل می‌شن به سندی برای اینکه فخر بفروشید. 

همه‌چیز رو حل می‌کنم. همه‌چیز رو. هیچی قرار نیست همینطوری که الان هست پیش بره. 

راه‌حلش رو می‌دونم. 

یک‌ماهی از تابستون، با یکی از همکارانم، یه گروهی زدیم و یه لیست از تسک‌های روزانه‌مون نوشتیم. شب‌ها تیک می‌زدیم و اگرم چیزی بود که بهش نرسیده بودم، یا بخشی از 3 ساعت مطالعه روزانه‌م بود، یا پیاده‌روی روزانه. اما بیش از 90 درصد موارد موجود تیک می‌خورد. 

پس چاره نوشتنه. نوشتن همیشه معجزه می‌کنه. 

نوشتن باعث می‌شه بفهمم کجام. بفهمم چی داره روحم رو خراش می‌ده. بفهمم چرا روزهام اینقدر راحت می‌گذره. بفهمم چی می‌شه که روزی که آزمون دارم، وبینار بذارم و مجبور باشم برم جلسه‌ی مجموعه‌ای که عملن کار خاصی جز تدریس توش انجام نمی‌دم. 

نوشتن باعث می‌شه برای تدریس‌های بی‌پایان چهارشنبه‌ها آماده بشم و موضوع پیدا کنم. 

نوشتن باعث می‌شه یادم نره کی وقتی می‌ره سفر، برای کسی که تابه‌حال ندیدتش هدیه میاره...

معجزه‌ی نوشتن برای همه خود نوشتنه، ولی برای تو خودتی. نوشتن بهت فرصت می‌ده خودت رو بشناسی.

۱ نظر ۲ لایک:)

برای اینکه یادم نره

«مبینا تو تا الان به همه‌ی اون چیزایی که برات مهم بوده و خواستی رسیدی. تو دوست‌داشتی اونجا باشی و الان هستی.

تو دختر قوی‌ای هستی مبینا. 

دختر قوی از نظر من گاهی گریه می‌کنه، خسته می‌شه، ناراحت می‌شه... اما مهم اینه که قطع امید نمی‌کنه و همه‌چیو درست می‌کنه.

مبینا، من خیلی خوشحالم که برای سلامت روانت ارزش قائلی و می‌دونی چی بهش آسیب می‌زنه. اگه دیدیم داره بهت ضربه می‌زنه، حذفش می‌کنیم.»

 

- لمیز، ۶ آذر ٠٢، ٢٠:۴۵

۱ نظر ۳ لایک:)

از وقتی که هفته‌ای دوبار می‌بینمش

از وقتی بخیه‌هام رو کشیدم، برادرم هروقت می‌بینتم اول چونه‌م رو می‌بوسه.

کی می‌تونه آدمو اینطوری دوست داشته باشه؟ 

۱ نظر ۱ لایک:)

در ستایش زخم‌ها؛

از وقتی یادم میاد، زخم آدم‌ها برام جذاب بوده. حس می‌کنم رد زخم، ترک، جای بخیه و... روی پوست افراد، باعث تمایز می‌شه. برخلاف عموم، یکی از چیزهایی که به‌نظرم می‌تونه جزو معیارهای زیبایی به‌حساب بیاد، یه‌سری از زخم‌هان... 

یه‌بار دست کشیدم روی بازوش و گفتم: «من عاشق این ترک‌‌هام»

فردا باید برم بخیه‌هام رو بکشم. دلم می‌خواد یک‌نفر بیاد دست بکشه روی صورتم و بگه: «من عاشق این رد بخیه‌هام...»

۲ نظر ۴ لایک:)
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان